پسرک ما بکی از پیروان سرسخت مکتب آنارشیسمه....یعنی نظم رو مخشه!
همه چیز توی خونه، اعم از اسباب بازیها، قابلمهها، کتابا، دستمال آشپزخونهها، رخت و لباسا و خلاصه همه چیز، باید و حتما باید ریخته پاش باشه، وگرنه نظم فکریش بهم میخوره!
و این میشه که خونه تمیز کردنِ من نه تنها چندین ساعت طول میکشه، بلکه مصداق بارز آب درهاون کوبیدنه
مثلا من میرم سراغ قابلمهها، وی برسر زنان و جیغ کشان میدوه سمتم و میگه آبلاااا، یعنی قابلمهی منو دست نزن!
قابلمه رو ول میکنم میرم سراغ عروسکا، قابلمه رو پرت میکنه و میدوه میگه نی نی!
نی نیها رو دور میندازم، میام سراغ کتابا! مث قرقی خودشو میرسونه و میگه عدیسی (یعنی کتاب نی نی عسلی منو رد کن بیاد)
و این دومینو تا ساعاتی همینطور ادامه داره تا بالاخره یکیمون خسته بشه و وا بده!
و همچنین همین خصلت آنارشیستیه که باعث میشه نصف شب که میرم سراغ یخچال، یهو پام بره روی کرمِ کوکیِ رنگی، و ناگهان انرژی پتانسیلِ ذخیره شده در کوکش تبدیل به انرژی جنبشی بشه و صدای جیرجیرش دربیاد و همزمان انرژیِ پتاسیلِ بخشِ دردِ مغز من تبدیل به جیغ بنفشِ فروخورده در گلو بشه...
راستش من از وقتی علی رو دیدم، به ریخت و پاش حضرت آقا گیر نمیدم، چون به این نتیجه رسیدم که این مردا، از بندِ قنداق شلخته و نامرتبن! دست خودشونم نیست :|
معتدلِ افراطی + پانوشت مهم