سکانس یک :
مهران مدیری به پسره میگه شغل شما چیه؟
میگه خانه دار :)))))
(خندهی حضار)
- نه واقعا! بیکارید؟
-آره :)))
- درس خوندید؟
-کارشناسی عمران میخوندم ولش کردم :)))))
-چرا؟
-نمیدونم :)))) (یعنی طرف نمیدونه چرا درس خوندن رو ول کرده :|)
(باز خندهی حضار)
- نمیدونی چرا؟؟ خب الان چیکار میکنی؟
- هیچی . با رفقا دور همیم :))))))) (در حالی که داره چهارپنج تا جوونِ علافِ الکی خوشِ خندان رو با دست نشون میده و احتمالا داره به بی عاری خودش میخنده)
سکانس دو:
مهران مدیری به علی انصاریان میگه: اگه یه پول هنگفتی پیداکنی، میگردی دنبال صاحبش؟
- نه :)))))))
(خنده و تشویقِ شدیدِ حضار)
- جدی نمیگردی؟
- نهههههه. کی تو این جمع هست که وقتی پول هنگفت پیدا کرد بگرده دنبال صاحبش؟؟
(باز خندهی حضار در حد پاره شدنِ شکم به انضمام تشویق در حد دریدنِ دست!)
سکانس سه:
مدیری به شقایق فراهانی میگه: تا حالا زیرآب کسی رو زدی؟
- آره :) (با خندهی بسیار ملیح در حالی که داره به کارش افتخار میکنه)
(خنده و تشویقِ حضار)
با دیدن این سه تا صحنه، یه غم سنگینی توی دلم نشست... این حجم از تمایل به بی اخلاقی و ولنگاری و بی عاری و نفهمی، از کی واردِ فرهنگِ ما شد؟
چی قراره به سرِ نسلِ آینده بیاد؟
بچههای ما قراره به چه چیزایی افتخار کنند؟ قراره از کیا و چه چیزایی رو الگو بگیرند؟
به قول بچهها گفتنی: به کجا داریم میریم؟؟؟؟