نشسته بودیم دور هم، حرف انتخابات شد، شوهرِ خواهرشوهر (که اصولا نود درصد حرفاش شوخیه) گفت: ما که جمعه میریم بادرود، هم رای میدیم، هم زیارت میکنیم، هم ناهار میخوریم، هم صد تومن پول میگیریم و میایم.
همه خندیدن، منم کلا نگرفتم منظورشو و به شوخی برداشت کردم...
تا اینکه دیروز آبجی مریم (که شوهرش کارمند یه شرکتِ خودروسازی خودروهای مطمئن و بی کیفیته) میگفت تو شرکتِ خودروسازی شون، ثبت نام میکردن برای رای، میبرن بادرود، چهارصد تومنم پول میدن! میگفت چهل نفر ثبت نام کردن که برن رای بدن! یعنی تو روزِ روشن اتوبوس پر میکنن میبرن!
حالا یهو دوزاریم افتاد که شوهرِ خواهرشوهر درمورد چی حرف میزد!
پ.ن۱: عطشِ خدمت به خلق الله بعضیا رو هلاک کرده، دیگه داره به هر دری میزنن که خودشونو فدای مردم کنن!
پ ن۳: آدم میمونه اینا که اینجور دارن خرج میکنن برای رفتن به مجلس، قراره بعدا چقدر بخورن که اینهمه هزینه جبران بشه، تازه سودم بده! خدایا به تو پناه میبریم از مجلسِ فاسد